گزیده هایی از درس استاد آیت الله جوادی آملی - ولایت در قرآن 2
در برابر احکام تشریعی هم نمیتوان مقاومت کرد چرا که ریشه در تکوین دارد.(((این جمله (فقط) برای یک جلسه ی دیگر است که با عنوان ولایت 2 ضبط کرده بودم ولی چون کوتاه بود اینجا آوردم – حرف خیلی بلند به نظر می رسد و جای کنکاش زیادی دارد)))
انسان نمی تواند بدون اندیشه کار کند.
شیطان سعی می کند جای عقل انسان بشیند و مولی شود و عقل را تحت اسارت وهم قرار دهد.
انسان باید مولای قوای ادراکی و تحریکی خود باشد.
کسی که بی دلیل و از روی گمان می گوید یا بی دلیل می پذیرد خود را در معرض ولایت شیطان قرار داده.
اگر می خواهید عقل کسی را بسنجید در مجلس سخن غیر مبرهن بگویید اگر تصدیق کرد (((معلوم است که عاقل خوبی نیست)))
همچنین انسان سریع الرضا
أعْظَمُ مُلْکٍ مُلْکُ النَّفْسِ
أَقْوَی النّاسِ مَنْ قَوِی عَلی نَفْسِهِ
اعظم الناس قدرا من ترک مالا یعنیه (ترجمه: ارجمندترین مردم کسى است که آن چه را که برایش سودى ندارد رها کند.)
از عقول به عنوان نهی نام برده شده است.
نفس بیش از هر چیز توسط تمجید به دام می افتد.
عمل علم را ملکه می کند و شکوفا می شود.
سجده هم بدنی است و هم نفسانی که از غرور و همیت و تمایلات دنیوی رستن و به حلیه ی اخلاق انبیا متخلی شدن، است.
اول حکمت ترک لذت است. چون انسان فکر می کند که ازمحبوبش که دنیا باشد گذشته و آخر، درونش را می بیند و از آن منزجر می شود.
تفویض و استقلال در امور ممکن نیست.
یعنی خدا هیچکدام از امورش را به دیگری واگذار نمی کند و تمام کارها تحت ربوبیت خداست و اگر حرف از تفویض می زنیم منظور ظهور ولایت خداست.
وگرنه تفویض و استقلال در فعل . استقلال در وصل و ذات را به همراه دارد.
عبادت و اطاعت خدا حب می آورد و حب ولایت می آورد.
حدیث قرب فرایض - چرا فریضه؟ - چون فریضه قربتا لله انجام می گیرد.
با نافله هم می توان نزدیک شد. (حدیث قرب نوافل)
نفل یعنی اضافی.
ابراهیم از خدا نافله خواست و خدا علاوه بر فرزند نوه هم به او داد.
نافله باید آنقدر خوانده شود حتی اینکه به حب الله برسد.
باید از قید ترس آتش و شوق بهشت رهید و به حب خدا رسید در نیب اعمال رسید.
در حدیث از ائمه (ع) پرسیده شده که چگونه حضور قلب داشته باشیم ؟ گفتند نوافل را ادامه دهید و اگر باز حضور نداشتید با سجده شکر ادامه دهید.
بسیاری محب خدا هستند ولی محبوب خدا نیستند.
قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ
به دنبال حبیب الله رفتن محبوب شدن می آورد.
هر محبی آثار خود را به دست محبوب خود ظاهر می کند.
آثار خدایی در او ظهور می کند .
هم در فهم و هم در عمل.
تا اینکه و ما رمیت اذ رمیت.
هم در مسایل علمی دارای نور یقین هستند و هم در مجاری تحریکی از هوا به دور هستند.
شبهه یعنی شبیه حق نما که با نور قوی یقین دیگر وجود ندارد.
محبوب خدا شدن طلیعه ولایت است.
امیر المومنین علی(ع): إنَّ أَوْلِیَآءَ اللَهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إذَا نَظَرَ النَّاسُ إلَی ظَاهِرِهَا، (ترجمه: اولیای خدا در حقیقت کسانی هستند که توجّه و گرایش خود را به باطن دنیا میکنند، در حالیکه مردم گرایش و توجّهشان به ظاهر دنیاست.)
درون این دنیای شهوت زده جهنم است.
برعکس یک انسان مشتاق بهشت به سراق سختی ها می رود و درونش را شیرین می یابد.
ولایت اصلی از آن خداست.
حال این ماموریت یا بوسیله فرشتگان صورت می گیرد ، یا تحت ولایت شیطان.
دو ربوبیت و دو نوع نگاه وجود دارد.
هم یک نگاه عمومی خدا دارد به همه که بصیر است و هم یک نظر خاص دارد که دعا می کنیم به ما نظر داشته باش.
همینطور در مورد ولایت و ربوبیت.
انسان علت قابلی اندیشه ها و خاطرات است و علت فاعلی آن یا فرشته ها هستند یا شیاطین (((این را نمی فهمم، آیا در این حالت انسان "بدن" فرض شده؟ وگر نه در حکمت متعالیه و در لابلای کلام خود استاد جوادی آملی هم می بینیم که درجات انسان تا مسجود شدن ملائکه بالا می رود...)))
ولایت تکوینی و تشریعی ریشه در اعتباریات دارد. اگر عامل و فاعل علت امر حقیقی شد می شود تکوینی. مثل خلق درخت یا انسان که می گویند ولی آن انسان است. اگر ولی کار اعتباری انجام دهد ولی تشریعی می گویندش.
اراده هم عین همین
اراده ای بر امری تکوینی مثل نوشتن
یا اراده ای بر امری تشریعی مثل اینکه قانون گذاری کند.
در اولی متعلق اراده فعل انسان بود و در دومی متعلق اراده فعل غیر.
در ولایت تکوینی خدا سخنی نیست.
ولی در ولایت تشریعی خداوند جا برای عصیان است.
گفته می شود که خداوند قانون را جعل می کند و بیامبر آن را می شنود و ابلاغ می کند.