گزیده هایی از برنامه معرفت با حضور استاد دینانی ---- جلسه 322
========================
***شاعرِ حکیم، منطق تخیل و منطق تعقل را در هم آمیخته و تنها در ساحت بالاتر که محیط است این کار شدنی است که آن وحدت و یکانه پرستی است.***
***چیست توحید خود آموختن // خویشتن را پیش واحد سوختن.***
***عقل رسیدن به وحدت است.*** خیال کثرت بین است. در توحید تعقل و تدین و تخیل یکی می شود و کثرت در دریای وحدت غرق می شود. به خود نزدیک شدن یعنی به سمت وحدت و فردانیت رفتن. فیلسوف در تعقل و وحدت می ماند. شاعر نیز در کثرت و خیال. هنر امثال نظامی این است که مدام بین این دو حرکت می کند.
کثرت گرچه در تقابل با وحدت است ولی از آن آمده و به آن نیز باز می گردد.
انسان بر خلاف سایر موجودات می تواند بازگشتش آگاهانه باشد.
احد، صیغه مقابله واحد است. که کسی در آن راه ندارد. فردانیت نیز مثل این دو است منتها از نظر تشکیکی پایین تر است. مثل دریایی که اعماقش احدیت و بالاتر از آن وحدانیت و بر روی آن موج فردانیت باشد که سلطان است!!! و سایر امواج را تحت شعاع خودش دارد. ولی در احدیت دیگر خبری از رنگ و شکل و موج نیست. اصلا سخن نیست. وحدت وجود ظل فردانیت است که خودش جلوه ی وحدانیت و آن هم تجلی احدیت است. ظل ممدود خم زلاف تو اندر سر باد . ظل ممدود همین فردانیت است.
من تنم؟ روحم؟ اگر روحم پس چرا می گویم روح من؟ ((چرا می توانم بگویم، یعنی چرا می توانم چیزی را که فکر می کنم خودم است را سوم شخص قرار بدهم؟؟؟؟ معلوم است که واقعا در مرتبه ای از من جداست که می توانم به آن نظاره کنم و جدای از خودم بهش نگاه کنم و بهش اشاره کنم)) من هم تنم هم روحم و هم از اینها بالاترم.
امام هادی ع: انسان شایسته است مالک خودش باشد. انسان واحد است ولی هم می تواند مالک و مملوک باشد. من مطلق مالک است و من مقید متعین مملوک. جان مالک و تن مملوک است. جان جان نیز مالک جان است. همینطور... تا جایی که نتوان ادامه داد.
***انسان نباید خودش را عبد دیگران بکند.*** بنده ی هوس و مقام و ...*** مستی این کثرات و پراکندکی شخصیت انسان را از بین می برد و انسان را از وحدت خودش باز می دارد چه برسد به خدای وحدت. و تعقل و اندیشه می تواند از این کثرت انسان را بیرون بیاورد.***
تن طلسم عقل است و تا باز نشود به کنج عقل نمی رسیم. رمز این طلسم این است که بدانیم عقل در خدمت تن نیست بلکه تن در خدمت عقل است.