گزیده هایی از سخنرانی استاد مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی پیرامون "حقیقت بندکی" جلسه 4
===========================
بحث قدرت خدا نباید سبب شود که اسباب را نفی کنیم بلکه باید اسباب را بدون او نفی کنیم!!! یعنی خدا را منهدم الاسباب ندانیم و اورا مسبب الاسباب بدانیم
***چرا ما دعامان براورده نمی شود؟ برای اینکه او را نمی شناسید!!!!!!*** نمی دانیم که سرتاپا تحت قدرت خدا هستیم و مدام میگوییم این را می خواهم و آن را می خواهم. ***اینکه خدا را قادر مطلق بدانیم و اخلاص داشته باشیم از اعماال قالبیه نیست یعنی به زبان گفتن نیست و به براهین عقلیه نیست یعنی اینکه با دلیل به این نتیجه برسیم که او قادر مطلق است بلکه از واردات قلبیه است***
باید به احادیثی که در مورد قلب و غفلت قلبی آمده توجه شود. پیغمبر ص: ادعو الله وانتم موقنون بالإجابة واعلموا أن الله لا یقبل دعاء من قلب غافل لاه. از پیامبر پرسیده شده از اسم اعظم خدا - فرمودند: کل اسم من أسماء اللَّه أعظم، ففرّغ قلبک عن کل ما سواه، و ادعه بأى اسم شئت،فلیس فی الحقیقة للَّه اسم دون اسم بل هو اللَّه الواحد القهار این همان اخلاص در دعا است که امری قلبی است و نباید به هییییییچ موجودی توجه شود غیر خدا. J
امام صادق(ع)می فرماید:«إِذَا رَقَ أَحَدُکُمْ فَلْیَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا یَرِقُّ حَتَّى یَخْلُصَ» هر گاه رقت قلب برای کسی پدید آمد، وقتی است که دعا کند، زیرا قلب وقتی رقیق می شود که به اخلاص نزدیک شود.
از شرایط استجابت دعا این هست که، متعلق طلب، ممتنع عقلی نباشد بلکه ممکن باشد. (ممکن می تواند محال عقلی نباشد ولی عادی هم نباشد مثل کرامات اولیا و معجزات انبیا که اینها هم با دعا میسر می شود)
رحمت و کرامت خدا هم باید مثل قدرت و عدم بخل از واردات قلبی باشد.
اینکه خدا تنها منبع براورده کردن مطلب انسان را دارد باید با سیر حاصل شود. چطور؟ نگاه باید بکنیم به مسیر زندگیمان و به عنایانی که خدا تا کنون برای ما کرده است که آن ها از غیر او بر نمی آمد. بالاتر از آن که سیر آفاقی است در آن می بینیم که انحصار قدرت در اوست . این بدست آمدنش با یک سیر تفکری و عینی است یعنی
1- مخت را به کار بیانداز و
2- چشمت را باز کن
تا این حاصل نشود یعنی از غیر خدا انقطاع حاصل نشود. کسانی که گوشه چشمی به خدا دارد ولی در طلب نقص دارد یعنی گاهی به ذهنش می آید که غیر هم (موثر) است ، اینها را خدا کمکشان می کند (تا انقطاع پیدا کنند). چطور؟ اینها را به جایی می رساند که قطع امید کنند از غیر او دیدشان را اصلاح می کند.
مفضل از امام صادق ع نقل می کند أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ علیهالسلام: مَا اعْتَصَمَ بِی عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ ثُمَّ تَکِیدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ، وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ یَدَیْهِ وَ أَسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَیِّ وَادٍ هَلَکَ؛ خدای عزّوجلّ به حضرت داوود وحی کرد: بندهای از بندگانم نیست که بدون توجه به احدی از مخلوقاتم به من اعتصام پیدا کند (و من آن را از نیتش بدانم)، سپس آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست بر علیه او نقشه بکشند جز اینکه برای او راه برونرفت از میان آنها قرار میدهم؛ و بندهای از بندگانم به احدی از مخلوقاتم اعتصام نیابد (و من آن را از نیتش بدانم)، جز اینکه اسباب آسمان و زمین را از دستش قطع کنم و زمین را زیر پایش فرو برم و دیگر برایم مهم نیست که در کدام وادی هلاک شود.
"أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ [مِنَ النَّاسِ] غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ لَأُنَحِّیَنَّهُ مِنْ قُرْبِی وَ لَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِی أَ یُؤَمِّلُ غَیْرِی فِی الشَّدَائِدِ وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِی وَ یَرْجُو غَیْرِی وَ یَقْرَعُ بِالْفِکْرِ بَابَ غَیْرِی وَ بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَةٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی فَمَنْ ذَا الَّذِی أَمَّلَنِی لِنَوَائِبِهِ فَقَطَعْتُهُ دُونَهَا وَ مَنْ ذَا الَّذِی رَجَانِی لِعَظِیمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّی جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِی عِنْدِی مَحْفُوظَةً فَلَمْ یَرْضَوْا بِحِفْظِی وَ مَلَأْتُ سَمَاوَاتِی مِمَّنْ لَا یَمَلُّ مِنْ تَسْبِیحِی وَ أَمَرْتُهُمْ أَنْ لَا یُغْلِقُوا الْأَبْوَابَ بَیْنِی وَ بَیْنَ عِبَادِی فَلَمْ یَثِقُوا بِقَوْلِی أَ لَمْ یَعْلَمْ [أَنَ] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِی أَنَّهُ لَا یَمْلِکُ کَشْفَهَا أَحَدٌ غَیْرِی إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِی- فَمَا لِی أَرَاهُ لَاهِیاً عَنِّی أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی رَدَّهُ وَ سَأَلَ غَیْرِی أَ فَیَرَانِی أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ سَائِلِی أَ بَخِیلٌ أَنَا فَیُبَخِّلُنِی عَبْدِی أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی أَ وَ لَیْسَ الْعَفْوُ وَ الرَّحْمَةُ بِیَدِی أَ وَ لَیْسَ أَنَا مَحَلَّ الْآمَالِ فَمَنْ یَقْطَعُهَا دُونِی أَ فَلَا یَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ یُؤَمِّلُوا غَیْرِی فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِی وَ أَهْلَ أَرْضِی أَمَّلُوا جَمِیعاً ثُمَّ أَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِیعُ مَا انْتَقَصَ مِن...به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعتم بر عرشم، سوگند که آرزوى هر کس را که به غیر من امید بندد، به ناامیدى قطع میکنم و نزد مردم بر او جامه خوارى میپوشم؛ او را از تقرب خود میرانم و از فضلم دور میکنم، او در گرفتاریها به غیر من آرزو مىبندد، در صورتى که رفع گرفتاریها به دست من است؟ به غیر من امیدوار مىشود و در فکر خود درِ خانه جز مرا میکوبد؟ با آنکه کلیدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانهی من براى کسى که مرا بخواند باز است. کیست که در گرفتاریهایش به من امید بسته و من امیدش را قطع کرده باشم؟ کیست که در کارهاى بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم، من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهدارى من راضى نشدند و آسمانهایم را از کسانى که از تسبیحم خسته نشوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند. ولى آنها به قول من اعتماد نکردند. مگر آن بنده نمیداند که چون حادثهاى از حوادث برای او رخ دهد، کسى جز به اذن من آنرا از او برندارد، پس چرا از من روىگردان است، من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او میدهم، سپس آنرا از او میگیرم، و او برگشتش را از من نمیخواهد و از غیر من میخواهد"
***اینها لطف است ، سر انسان به سنگ می زند ، انسان را از این و آن مایوس می کند . KLJ***