اگر کسی دلیلی برای وجود خدا نداشت باید بگوید "خدا نیست"؟ یا بگوید "نمی دانم"؟
=============================
یک چیزی باید اول بررسی بشود.
اینکه کسی که به چیزی معتقد نیست و چیزی را اثبات نمی کند
و دلیلش این هست که دلیل طرف مقابل وجود ندارد ،
باید بگوید که من نمی دانم.
یا
باید بگوید که من می دانم و حتما اینطور هست.
؟
مثلا در مورد برگ درخت و دیدن خدا.
شما آیا مطمئن هستید که "فقط افراد بی هوش برگ درخت
رو نشانه ای از وجود خدا می دونن"
یا اینکه شک دارید و نمی دانید که " افراد بی هوش
برگ درخت رو نشانه ای از وجود خدا می دونن"
اولی از کسی بر می آید که مطمئن هست!!! و برای اطمینانش
در دلش یک دلیل محکم دارد.
ولی دومی از کسی است که شنیده می شود که "لا
ادری" هست و نه دلیل خوبی برای قانع شدن دارد و نه دلیل خوبی برای رد کردن
موضوع.
وقتی که کسی نه دلیل خوبی برای اثبات دارد و نه دلیل خوبی
برای رد ، می شود لا ادری . یعنی "نمی دانم" . و این خیلی خیلی متفاوت
است از کسی که می داند و حرفی را می زند.
یک مقدار باید بیشتر در مورد کسانی که نمی دانم گو هستند
تحقیق بشود.
چون کسی که فقط دلیل خودشان را قوی نبودن دلیل افراد دیگر
می دانند ، طبیعتا نباید نظر جزمی و محکمی داشته باشند.
مثل اینکه به کسی بگویند فلان چیز وجود دارد.
بعد طرف بگوید ، چون برای من دلیل خوبی وجود ندارد که
فلان چیز وجود دارد ، حتما آن چیز وجود ندارد!!!!!!!!!
خوب این به عقل من که کاملا اشتباه هست ( بلکه طرف باید
بگوید که نمی دانم آنجا فلان چیز هست یا نه ) ، درست است؟
شرح ادعای آقای راسل: اگر من مدعی میشدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید میگردد، هیچ کس قادر نبود مدّعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم میبود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قویترین تلسکوپها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش میرفتم که میگفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم میشدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تایید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا درباره آن به وعظ میپرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو میکردند، تردید در وجود آن نشانهٔ نامتعارف بودن تلقی میشد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید میفرستادند.
مثال قوری سماوی آقای راسل یک مغالطه ی
مثالی است.
احتمال وجود قوری در مثال ایشان عملا با یک استدلال به
عنوان پیش زمینه ی مثال کمرنگ و غیر محتمل هست. در صورتی که همچین استدلالی در
واقعیت و بیان ما نیست.
شرح مثال آقای راسل ( به زبان خودم ) :
1- یک قوری در گوشه ای از فضا وجود دارد.
2- احتمال وجود این قوری بسیار بسیار ضعیف است.
3- خداباوران هم مثل همین ادعا را دارند.
4- ادعای خداباوران هم بسیار ضعیف است.
خوب من هم احتمال وجود همچین قوری ای را نزدیک به صفر می
دانم
.
ولی این مثال همان طور که گفتم تنها یک مغالطه ی مثالی
است و با توجه معلوم می شود که یکی دو قسمت از این مثال جا افتاده که عملا در ذهن
ما در حال استدلال است
:
1.1- قوری ساخت انسان است.
1.2- هیچ دلیلی غیر از ادعای عده ای مبنی بر وجود آن شیء نیست.
همان طور که گفتم بعد از اینکه آدم از خودش می پرسد :
"چرا این مثال این همه نا محتمل است؟" متوجه می شود که این احتمال بخاطر
این ضعیف است که قوری ساخت انسان است!!!!!!!!!!!!
طبیعتا یک قوری ای که ساخت انسان باشد دلیل ندارد که در
فضا وجود داشته باشد!!!!
و این دلیلی است که در متن مثال خوابیده و احتمال مثال را
کم می کند ( بلکه به صفر می رساند )
.
و حالا این کجا و آنچیزی که من از خدا تعریف کردم کجا!!!!
آن خدایی که من معرفی کردم احتمال وجودش صد در صد است (
بلکه همان طور که جناب م.دروگر گفتند عین وجود است ) و این مثالی که آقای راسل می
آورند احتمال وجودش نزدیک به صفر!!!
آن خدایی که من ازش صحبت می کنم همه چیز است . نه یک چیز در کنار باقی
چیز ها.
خدایی که من به او اعتقاد دارم و با او مناجات می کنم یک
موجود فضایی آن سمت کهکشان ها نیست.
یک شیء خیالی که گاهی هست و گاهی نیست ، نیست.
که حالا بخواهم بیایم و ثابت کنم که هست یا نه...
بلکه خدای من هست!
و من تنها می خواهم او را بهتر بشناسم و با او ارتباط
داشته باشم.
همان طور که گفتم خدایی که من می شناسم با خدایی که جناب
راسل می شناسد و آن را نفی می کند از زمین تا آسمان فرق می کند .
( عموما خدایی که در دین مسیحیت معرفی می شود به دو طریق در
اذهان آنها وجود دارد : یا به صورت زئوس ، خدای خدایان یونان باستان ... یا بصورت پدر
حضرت مسیح که معتقدند خدا به زمین آمده و با حضرت مریم ازدواج کرده ... ، طبیعتا من
همچین خدایی را نمی پذیرم ، چون نه تنها دلیل عقلی ای برایش ندارم ، بلکه به
گذشتگان من مربوط است و ربطی به من ندارد )
من به خدا اینگونه نگاه نمی کنم .
من ابتدا به خودم نگاه می کنم.همین طور به اطرافم.
از خودم می پرسم : من که هستم؟ از کجا می
آیم؟ خدایم کیست؟
اگر کسی بگوید قوری هم مانند خدا (یعنی در خیال نیست و همه خیال و بالاتر از خیال است)
نقوری سماوی جناب راسل ساخته ی دست انسان نیست. بلکه همه ی انسان است، بلکه سازنده ی انسان است.
می گوییم:
خوب آن قوری مردود است چون نمی تواند سازنده ی انسان باشد.