چند نکته از زبان استاد ابراهیمی دینانی در جلسه ی 234 ام برنامه ی تلویزیونی معرفت:
به محظ افرینش عقل ، خدا با او صحبت کرد. استنطاق کرد. استنطاق به نطق در اوردن است.سخن فقط حرکت هوا یا لفظ نیست.سخن ادراکی و عاقلانه است.
نطق عارض عقل نیست. ذات عقل است.
باطن سخن ادراک و عقل است.
اولین ظهور خدا در عقل است.
کار عقل اطاعت خداست.
عقل بدون معقول نمی شود.
عقل ترجمان سخن خداست
گزیده هایی از برنامه معرفت با حضور استاد دینانی
---- جلسه 321
========================
هر حیوانی آوای مخصوص به خود دارد که مختص اوست و با
آن شناخته می شود و غریضی و طبیعت اوست. ولی انسان با سخن شناخته می شود که
در بدو تولد نمی داند و بعد یاد می گیرد!!! از کجا می آموزد؟ ار بیرون.!!!
پس انسان درون و برون دارد و می داند که برونش غیر از
درونش است.!!! بیرون حیوانات بیرون از پوستشان است ولی بیرون و درون انسان طبیعت و
عقلش است.
کنت کنز مخفیا در سخنش که کن بود ظاهر شد.
مخزن سخن انسان حرکت سلول عصبی نیست ولو اینکه جزء
علل پیدایش آن باشد.!!!
معانی قابل تجربه نیست و از عالم غیب می آید و عده ای از فقها معتقدند الفاظ نیز همراه آن می آید و واضعِ
الفاظ را خدا می دانند.
علامه طباطبایی می گو ید سخن انسان تجلی سخن خداست.
کلمات انسان تجلی عقل است و انسان نا تمام است.
عقل همواره در تکامل است .
انسان مادامی که دانش جو است میداند و هنگامی که گمان
کرد دانا شده نمی داند.
گزیده
هایی از برنامه معرفت با حضور استاد دینانی ---- جلسه 320 --- در فضیلت سکوت. از نصایح
به جمشید شاه
========================
انسان اجتماعی است ولی یک خلوتگاه دارد که جز خودش و
خدا کسی در آن راه ندارد: سر سویدا. خلوت و جلوت.
کلام انسان از خلوتش با محاسباتی که می کند می آید.
سه چیز در همه هست: حقیقت و زیبایی و خوبی. که همه
اینها را دوست دارد و اینها نهاد زندگی آدم است.صدق و کذب با موازین منطقی و عقل
نظری سنجیده می شود و خیر و شر و زشت و زیبا که با عقل عملی سنجیده می شود. با خدا
سخن گفتن بر اساس این سه اصل و نهاد انسان انجام می شود. انسان حق و خیر و زیبایی
را دوست دارد و خدا مطلق اینها است.
توجه شود که یک درباره خدا صحبت کردن هم داریم که کار
فلاسفه است و با خدا صحبت کردن کار عرفا است. اولی کار بیرونی است که احتمال
اشتباه زیادی ممکن است داشته باشد چرا که متناهی می خواهد در باره ی نا متناهی
صحبت کند. ولی با خدا صحبت کردن درونی است.
قلب یعنی عقل خالص. ((چندی پیش استاد گفتند که جان:
عقل عقل است و ))
***انسان با سکوت می تواند به خلوت برود و سخن نیز مقدمه
ورود به جلوت است.*** و هر دو هم باید باشد. و امروزه با هجوم اشتغالات و اطلاعات زیاد انسان از خلوت خودش
غافل می شود. انسان باید به خلوت خودش برود و بر اساس آن جلوتش را تفسیر کند.
***شب در اشعار یعنی خلوت.*** ضبح گوسفند در حقیقت کشتن
حیوانیت بود. سرد شدن آتش هم آتش درونی بود و هم بیرونی. آتش شهوت درون اگر نبود
آتش بیرون انسان هم نبود. تنها چیزی را انسان می تواند درک کند که، داخل او باشد.
خاک و آتش و ...
یک جمله ی دیگر از جناب دکتر دینانی بیاورم که گفتند:
هر منولوگی ( یعنی هر با خود صحبت کردنی ) یک دیالوگ (
یعنی با دیگری گفتگو کردن ) است.
و من فکر کنم برعکس این جمله هم درست باشد. یعنی :
هر دایالوگی یک منولوگ است
سوال هایی پیرامون این مطلب:
آیا سخن قدیم تر است یا وجود؟
آیا خدا هم سخن می گوید؟
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ
لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
چون بخواهد چیزی را بیافریند ، فرمانش این است که می
گوید : موجود شو، پس موجود می شود
عده ای از علما می گویند یکون همان کن است . و چیزی این
وسط نیست (غیر این دو)
آیا کن همان یقول نیست؟
آیا آفرینش چیزی غیر از سخن حق است؟..