قصه بایزید
خلاصه برداری برنامه معرفت****جلسه 243****920116
--------------------
که در شب از شهر فاصله کرفت و در صحرا رفت و نظم و عظمت افلاک را دید و اندیشید خدایا جرا مردم به تو توجه نمی کنند و جواب امد که از صد هزار یکی
غوغا منظور بیرون و افاق است و
صحرا منظور صحرای بیکران درون است
درون از کهکشان ها بزرگ تر است
غفلت یعنی غرق جزیات و بیرون بودن و به کلیات و عالم انفس توجه نکردن
فلسفه پزیتویسم که به محسوسات اصالت می داد اینطور بود
انسان خارج از دغدغه نیست:
خوف از دست دادن مصلحت که مضموم است یا خوف اجلال که ا در برابر عظمت و جلال حق حالت تضرع و خوف به انسان دست می دهد
با یزید وقتی به درون رفت و تشعشع حق را دید اینگونه شد
حیران شد
و این لذت بخش است
این تجلی یک رنگ هم نیست هزاران رنگ دارد