:) صلوات بفرستیم
موضوعات وبلاگ
معرفی وبلاگ
سلام در این وبلاگ مطالب زیر را گرد آورده ام: + گزیده هایی از سخنان علمای عزیزی که شنیدن حرف هایشان واقعا برای یک انسان دانشجو و حق طلب لازم به نظر می رسد . + آیات، احادیث و اشعاری که به نظرم جالب می آید و جای فکر دارند. + نوشته های خودم در زمینه های شعر و فلسفه و عرفان و دل نوشته و اقتصاد و سیاست و الکترونیک(که رشته تحصیلی ام است) و فیزیک. یا علی
جستجو در وبلاگ
همراه با آیات قرآن
آیه قرآن تصادفی
فیدها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 364385
تعداد نوشته ها : 507
تعداد نظرات : 8
حدیث
حدیث موضوعی
وصیت نامه شهدا
وصیت شهدا
دانشنامه قرآنی
سوره قرآن
تدبر در قرآن
آیه قرآن
اوقات شرعی
اوقات شرعی
عکس روی تو چو در آینه جام افتادعارف از خنده می در طمع خام افتادحسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرداین همه نقش در آیینه اوهام افتاداین همه عکس می و نقش نگارین که نمودیک فروغ رخ ساقیست که در جام افتادغیرت عشق زبان همه خاصان ببریدکز کجا سر غمش در دهن عام افتادمن ز مسجد به خرابات نه خود افتادماینم از عهد ازل حاصل فرجام افتادچه کند کز پی دوران نرود چون پرگارهر ک
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:51
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او       آن نور روی موسی عمرانم آرزوست زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول       آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام       مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر       کز دیو و دد ملولم و انسانم آ
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:49
 بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست       بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر       کان چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز       باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو       آن گفتنت که بیش مرنج
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:48
زندگی زیباست ای زیبا پسندزنده اندیشان به زیبایی رسند  آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت  مردن عاشق نمی میراندش در چراغ تازه می گیراندش باغها را گرچه دیوارو در است از هواشان راه با یکدیگر است شاخه ها را از جدایی گر غم استریشه هاشان دست در دست هم استNormal0falsefalse
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:48
شعر ققنوس از نیما یوشیج ققنوس، مرغ خوش خوان، آوازه ی جهان آواره مانده از وزش بادهای سرد بر شاخ خیزران بنشسته است فرد بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان .او ناله های گمشده ترکیب می کند از رشته های پاره ی صدها صدای دور در ابرهای مثل خّطی تیره روی کوه دیوار یک بنای خیالی می سازد .از آن زمان که زردی خورشید روی موج کمرنگ مانده ست و به ساحل گرفته اوج بانگ شغال و مرد دهاتی کرده ست روشن
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:47
  صدای بال ققنوسان    از اشعار دکتر شفیعی کدکنی     پس از چندین فراموشی و خاموشی     صبور پیرم     ای خنیاگر پارین و پیرارین     چه وحشتناک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد     چه وحشتناک خواهد بود     آن آواز     که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد     نمی دانم در این چنگ غبار آگین &n
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:47
معنی ققنوس در لغت نامه دهخدا:گویند ققنوس هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمی‌باشد و موسیقی را از آواز او دریافته‌اند. (به نقل از برهان قاطع)-------------------------------
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:46
 من خراباتیم از من سخن یار مخواه گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواهمن که با کوری و مهجوری خود سرگرمم از چنین کور تو بینایی و دیدار مخواهچشم بیمار تو بیمار نموده است مرا غیر هذیان سخنی از من بیمار مخواهبا قلندر منشین گر که نشستی هرگز حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخواهمستم از باده ی عشق تو و از مست چنین پند مردان جهان دیده و هشیار مخواه Normal0
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:46
 اسرار ازل را نه تو دانی و نه من//وین حرف معما نه تو خوانی و نه منهست از پس پرده گفتگوی من و تو//چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من٭٭٭زد شعله به دل آتش پنهانی من//زاندازه گذشت محنت جانی منمعذورم اگر سخن پریشان افتاد//معلوم شود مگر پریشانی من٭٭٭دارم ز جفای فلک آینه گون//وز گردش این سپهر خس پرور دوناز دیده رخی همچو پیاله همه اشک//وز سینه دلی همچو صراحی همه خون٭٭٭
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:45
 رایت حق از ملوک آمد نگونقریه ها از دخل شان خوار و زبونآب و نان ماست از یک مائدهدودهٔ آدم «کنفس واحده»نقش قرآن تا درین عالم نشستنقشهای کاهن و پایا شکستفاش گویم آنچه در دل مضمر استاین کتابی نیست چیزی دیگر استچون بجان در رفت جان دیگر شودجان چو دیگر شد جهان دیگر شودمثل حق پنهان و هم پیداست اینزنده و پاینده و گویاست ایناندرو تقدیر های غرب و شرقسرعت اندیشه
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:45
 گر ز حال دل خبر داری بگو ور نشانی مختصر داری بگومرگ را دانم ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیک تر دانی بگو   Normal0falsefalsefalseEN-USX-NONEAR-SA
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:45
 حافظغزل شمارهٔ ۱۲۲هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان نگاه دار سر رشته تا نگه دارد صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت ز دست بنده چ
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:45
دگر کردی سؤال از من که من چیستمرا از من خبر کن تا که من کیستچو هست مطلق آید در اشارتبه لفظ من کنند از وی عبارتحقیقت کز تعین شد معینتو او را در عبارت گفته‌ای منمن و تو عارض ذات وجودیممشبکهای مشکات وجودیمهمه یک نور دان اشباح و ارواحگه از آیینه پیدا گه ز مصباحتو گویی لفظ من در هر عبارتبه سوی روح می‌باشد اشارتچو کردی پیشوای خود خرد رانمی‌دانی ز جزو خویش خود راب
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:44
برآمد باد صبح و بوی نوروز                  به کام دوستان و بخت پیروزمبارک بادت این سال و همه سال          همایون بادت این روز و همه روزNormal0falsefalsefalseEN-USX-NONEAR-SA
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:44
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند       چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم       رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را       کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است       چو بر صحی
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:44
بگذر از نی من حکایت میکنم... وز جدایی ها شکایت میکنم ... نی کجا این نکته ها آموخته ؟ نی کجا داند نیستان سوخته؟  بشنو از من بهترین راوی منم ... راست خواهی هم نی و هم نی زنم ... نشنو از نی  نی حصیری بیش نیست .. بشنو از دل دل حریم دلبریست .. نی چو سوزد خارو خاکستر شود .. دل چو سوزد خانه دلبر شود ... Normal0falsefalsefalseEN-USX-NON
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:42
بشنو از نی چون شکایت می‌کند**از جدایی‌ها حکایت می‌کندکز نیستان تا مرا ببریده‌اند**در نفیرم مرد و زن نالیده‌اندسینه خواهم شرحه شرحه از فراق**تا بگویم شرح درد اشتیاقهر کسی کو دور ماند از اصل خویش**باز جوید روزگار وصل خویشمن به هر جمعیتی نالان شدم***جفت بدحالان و خوش‌حالان شدمهرکسی از ظن خود شد یار من***از درون من نجست اسرار منسرّ من از ناله‌ی من دور نیست***لیک چشم و گوش را آ
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:42
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراکشتی  نشستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار آشنا راده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارادر حلقه ی گل و مُل خوش خواند دوش بلبل هاتَ الصَّبوح هُبّوا یا اَیُّها السَّکاراای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت روزی تفقدی کن درویش بینوا راآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است ب
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:41
جان نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر جانش‏ فزون جان ما از جان حیوان بیشتر از چه ؟ زان رو که فزون دارد خبر پس فزون از جان ما جان ملک کو منزه شد ز حس مشترک وز ملک جان خداوندان دل باشد افزون تو تجبر را بهل زان سبب آدم بود مسجودشان جان او افزون‏تر است از بودشان ورنه بهتر را سجود دون تری امر کردن هیچ نبود در خوری کی پسندد لطف و عدل کردگار که گلی سجده کند در پیش خار جان چو افزون شد
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:41
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزدمن و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیمنسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوشکه دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب اندازبود کآن شاه
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:41
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست       عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح       تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل       آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست       ب
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:37
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند       نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش       که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند       هر آن که خدمت جام جهان نما بکند طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک       چو درد در تو نبیند که را دوا بک
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:37
این رو یه بنده خدایی تو یه سایت دیگه (سایت هم_میهن) به عنوان سوال مطرح کرده بود ، اینجوری که بیت اول رو داده بود و خواسته بود شرعش کامل بشه ، حالا ما هم یه تستی زدیم ، شما هم اگر خواستید یه تست بزنید:حسین میا به کوفه ، کینجا وفا ندارد****کوفی بی مروت گویی خدا ندارد در گیر و دار دل بود لیکن به جهل و ترسش****برده است آبرو و دیگر صفا ندارد در عیش بود و مستی،بر چند دادش آن شاه؟****چونی
جمعه 7 1 1394 23:37
 گفتم کجا گفتا به خون گفتم چه وقت گفتا کنون گفتم چه وقت گفتا کنون گفتم سبب گفتا جنون گفتم نرو خندید و رفت گفتم سبب گفتا جنون گفتم نرو خندید و رفت گفتم که بود گفتا که یار گفتم چه گفت گفتا قرار گفتم چه گفت گفتا قرار گفتم چه زد گفتا شرار گفتم بمان نشنید و رفت گفتم چه زد گفتا شرار گفتم بمان نشنید و رفت آندم بریدم از زندگی دل که آمد به مسلخ شمر سیه دل او می دوید و من می دوی
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:36
یا حسین   زاهد بودم ترانه گویم کردی***سر فتنه بزم و باده جویم کردیسجاده نشین با وقاری بودم***بازیچه کودکان کویم کردیما را زهوای خویش دف زن کردی***صد در یا را زخویش کف زن کردیمن پیر فنا بودم جوانم کردی***من مرده بودم ز زندگانم کردیNormal0falsefalsefalseEN-USX-NONEAR-SA
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:34
آتش‌فشان زیر و زبر کن این زمان، کن فیکون کن این مکان // بانک برآور ازفغان، ید ز یم آر و در فشاندور جهان چه بوده ات؟ دریای جان چه داده ات؟ // اهل زمین چهخوانده ات؟ گوش مده به روضه شانپر پرنده بوده ای، پرواز ناز بوده ای // صورت ماه بوده ای، راضیمشو به هر نشانبا گرگ نادان منشین، با موش خموش منشین // با روب
جمعه 7 1 1394 23:18
بسمه تعالی زنده و زندگی تو زنده ای که زنده را به غیر خود ندیده ای  // تو زنده ای که مرده ای گردانده ای به زنده ای تو زنده ای که زندگی به روی تو افکنده پی // بی نظرت چو مردگان با دم تو چو نای نی تو زنده ای زیبای من بر من نگر ای جان من // تا جان بگیرم من ز آب و جانم دهی با نان من هم جان من هم جان جان هم جنبندگان و هم جهان // جلوه ای از جلال توست وز
دوشنبه 3 1 1394 4:7
بسمه تعالی چو فهمیدی که در بندی ای عروسکبیا و از بند این زندان رها شو چون کنی چون که فهمی نا بگشودنی است؟که این بند در بند بندت سرشته است هست تا که هستی چون خود عین بندیتا که هستی هر چون کنی طرفی نبندی بباید مردی ستبر سینه قوی جانببرد زین حصر خونین همی جان کشد دست از تباهی تا که عالیدرخشد در زمین آرد تعالی ای عروسک دانی علاج مرگ تو چیست؟بمیرانی نفس نامیرایی که فانی ا
يکشنبه 2 1 1394 23:17
سمه تعالیدوش با صد جهل و جهردر پس یار پر نور و مهرافتاده روان می رفتمیاندیشه کشتن او بودمیمن در پی او او پی ز منمن پی انکار او احیای منمن تا ببرم یمینش ز ویتا گیرد ازم دست، ویآخر هر دو به مراد هم شدیمکشتمش و به عشق همدم شدیمگلگون شده جهانم از خون اوپر شد همه جانم از خون اوآی رفیقان من زنده به نام کیم؟مدعی انتقام از کیم؟من مرثیه مقتول خود خوانده املعن به زشتی خودم خوانده امآی که ناید به عقب آنچه ر
يکشنبه 2 1 1394 22:53
رویای من این است که بپرسم که کیست؟فلسفه ی گردش دوران به چیست؟رویای من این است که ببینم کسیتا برهم از غم درد بی کسیرویای من این است که بیابم کجاست؟این خود پرسنده فغانش (از) کجاست؟رویای من این است که در دریای همآن آسوده بیابم، مرهم دردم کنمرویای من این است که این دلواپسیرنگ زیبا شود و (آن)دم ببارد بسیترس و فغان دارم که کس در قاب نیستنیست هم نیست و جز نیست نیستآینه ای که یک عمر از غیر شد بریخود غیر و
يکشنبه 2 1 1394 22:37
جز مسخره نیست. جز عشق که هستبا سرخوشی اش جهانی انداخته دستای کاش که از دل طبیعت برهداین بذر پاکی که با گِل بنشستبا مهر خودش ودیعه بنهاد مرابنهاد و بکاشت در این پاک سراآید ز آسمان مهربانش بارانتا باز برد به سوی خود حاصل کارگویند به من که نیست هیچ پروانهما چو کرم زمانیم و زمین هم خانهاز حرف بدان سخت به خود پیله شدمتا صدف بشکنم و برون دهم دردانهافسانه به جهان نیست افسانه کجاست؟افسانه منم ، گمان می کر
يکشنبه 2 1 1394 22:18
X