بنگاه انديشه محمد حسين
:) صلوات بفرستیم
موضوعات وبلاگ
نوشته های خودم (222)
فلسفی (192)
عرفانی (167)
کلامی (116)
آیات و احادیث (97)
شعر (90)
ابراهیمی دینانی (78)
تفسیر شعر (77)
اخلاقی (55)
بورس (45)
اقتصادی (45)
تدبر در قرآن (44)
جوادی آملی (33)
دل نوشته (25)
سخن (20)
بررسی سهم ها (19)
سیاسی (16)
الکترونیک (14)
استراتژی معاملاتی (14)
آقا مجتبی تهرانی (14)
حقیقت بندگی (12)
محمد شجاعی (12)
روانشناسی بازار (10)
هدایت الهی (9)
کرامت انسان در قرآن (8)
درباره ی محمد حسین (3)
فیزیکی (3)
زیست شناسی (3)
نور (2)
بانو امین (1)
حسن زاده آملی (1)
ولایت در قرآن (1)
آمار خرید و فروش (0)
بدون موضوع (1)
معرفی وبلاگ
سلام در این وبلاگ مطالب زیر را گرد آورده ام: + گزیده هایی از سخنان علمای عزیزی که شنیدن حرف هایشان واقعا برای یک انسان دانشجو و حق طلب لازم به نظر می رسد . + آیات، احادیث و اشعاری که به نظرم جالب می آید و جای فکر دارند. + نوشته های خودم در زمینه های شعر و فلسفه و عرفان و دل نوشته و اقتصاد و سیاست و الکترونیک(که رشته تحصیلی ام است) و فیزیک. یا علی
ارتباط با مدیر وبلاگ
جستجو در وبلاگ
همراه با آیات قرآن
آیه قرآن تصادفی
فیدها
خلاصه ای از آخرین مطالب
آرشیو
ازتاریخ 1394/03/01 تا تاریخ 1394/03/31
ازتاریخ 1394/02/01 تا تاریخ 1394/02/31
ازتاریخ 1394/01/01 تا تاریخ 1394/01/31
ازتاریخ 1393/12/01 تا تاریخ 1393/12/30
ازتاریخ 1393/08/01 تا تاریخ 1393/08/30
ازتاریخ 1393/04/01 تا تاریخ 1393/04/31
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 377991
تعداد نوشته ها : 507
تعداد نظرات : 8
حدیث
حدیث موضوعی
وصیت نامه شهدا
وصیت شهدا
دانشنامه قرآنی
سوره قرآن
تدبر در قرآن
آیه قرآن
اوقات شرعی
اوقات شرعی
خوشا آنانکه الله یارشان بی
خوشا آنانکه الله یارشان بی       بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند       بهشت جاودان بازارشان بی دلم میل گل باغ ته دیره       درون سینه‌ام داغ ته دیره بشم آلاله زاران لاله چینم       وینم آلاله هم داغ ته دیره به صحرا بنگرم صحرا ته وینم   &
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:11
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم جان که از عالم علوی است یقین می دانم رخت خود باز بر آنم که همان جا فکنم مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر ک
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:11
سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من
مولوی » دیوان شمس » غزلیات  سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من          جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم          چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان          نرخ نبات بشکند چاشنی بلای من عود دم
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:11
در نومیدی بسی امید است
سلامبخش هایی از لیلی و مجنون اثر نظامی :در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید استبا دولتیان نشین و برخیز زین بخت گریز پای بگریزآواره مباد دولت از دست چون دولت هست کام دل هستدولت سبب گره گشائیست پیروزه خاتم خدائیستفتحی که بدو جهان گشادند در دامن دولتش نهادندگر صبر کنی به صبر بی‌شک دولت به تو آید اندک اندکدریا که چنین فراخ رویست پالایش قطرهای جویستوان کوه بلند کابرن
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:11
دوش چـه خـورده‌ای دلـا راست بگو نهان مکن
غزل شمارهٔ  ۱۸۲۷           مولوی          دوش چـه خـورده‌ای دلـا راست بگو نهان مکن           چــون خـمـشـان بـی‌گـنـه روی بـر آسـمـان مـکـن           بـاده خـاص خـورده‌ای نـقـل خـلـاص خـورده‌ای           بــوی شــراب مـی زنـد خـربـزه در دهـان مـکـن &nbs
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:10
سلامــی چو بوی خوش آشنایی
سلامــی چو بوی خوش آشنایی       بدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان       بدان شمع خلوتگه پارسایی نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای       دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا       فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن است  
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:10
زندگی زیبا و زیبایی زندگی
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد******بوالعجب من عاشق این هر دو ضدزندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند آنقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت   مردن عاشق نمی میراندش در چراغ تازه می گیراندش باغها را گرچه دیوارو در است از هواشان راه با یکدیگر است  شاخه ها را از جدایی گر غم است ریشه هاشان دست در دست هم استبه جهان خر
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:10
جان نباشد جز خبر در آزمون
جان نباشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر جانش‏ فزون جان ما از جان حیوان بیشتر از چه ؟ زان رو که فزون دارد خبر پس فزون از جان ما جان ملک کو منزه شد ز حس مشترک وز ملک جان خداوندان دل باشد افزون تو تجبر را بهل زان سبب آدم بود مسجودشان جان او افزون‏تر است از بودشان ورنه بهتر را سجود دون تری امر کردن هیچ نبود در خوری کی پسندد لطف و عدل کردگار که گلی سجده کند در پیش خار جان چو افزون شد گذش
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:9
محمدرضا ترکی
 دل خوش مکن به اینکه در این راه پر نشیب از راهیان خسته دو گامی جلوتری ... شرط نخستِ راه به مقصد رسیدن است! وقتی که مانده ای چه تفاوت که در کجا در این مسیر از حرکت باز مانده ای اصلا به راه آمده ای؟!!! یا همان نخست در اضطراب نقطهّ آغاز مانده ای!                                        
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:8
کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را
کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را       کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور       پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من       با صد هزار دیده تماشا کنم تو را چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد       تا من به یک مشاهده
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:8
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
 شعری از دیوان شمس که بسیار بسیار زیبا توسط آقای افتخاری اجرا شده.مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم       دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا       زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای       رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 17:8
گر میل رطب شده ای سوی نخلستان برگرد
گر میل رطب شده ای سوی نخلستان برگرد گر شوق انگور پلشتت برده به تاکستان گرداینجا مستان لایعقل را نخرند حتی به ریالی گر خواهان شراب خردی،بیا به میستان برگرددر غیر چه دیدی که برده ات هوش ز سر؟ گر غیور آشنا شناسی باز به سامان برگردگر منّ و سلوا نشود هیچ ذوقی در کامت به عدس تو بشوی با ساز فرعونیان در گردآری، سید ما علی است و این دنیا نیست دنیا دوستان بروند و ننشینند علی را در گرددان
(0) نظر
دسته ها : شعر - نوشته های خودم
شنبه 8 1 1394 17:7
کیست در این شهر که او مست نیست
کیست در این شهر که او مست نیست       کیست در این دور کز این دست نیست کیست که از دمدمه روح قدس       حامله چون مریم آبست نیست کیست که هر ساعت پنجاه بار       بسته آن طره چون شست نیست چیست در آن مجلس بالای چرخ       از می و شاهد که در این پست نیست می‌نهلد می که خرد دم زند
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:54
William Shakespeare - To be, or not to be
 سلامWilliam Shakespeare - To be, or not to be (from Hamlet 3/1) To be, or not to be: that is the question: Whether 'tis nobler in the mind to suffer The slings and arrows of outrageous fortune, Or to take
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:53
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند       آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی       باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد       هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست       آن به که کار خود به عنایت ر
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:50
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند       آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی       باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد       هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست       آن به که کار خود به عنایت ر
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:50
الا ای آهوی وحشی کجایی
الا ای آهوی وحشی کجایی       مرا با توست چندین آشنایی دو تنها و دو سرگردان دو بیکس       دد و دامت کمین از پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم       مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش       چراگاهی ندارد خرم و خوش که خواهد شد بگویید ای رفیقان  &nb
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:49
حارثة بن مالک بن نعمان انصاری
گفت پیغمبر صباحی زید را کیف اصبحت ای رفیق باصفا گفت عبداً موقناً، باز اوش گفت کو نشان از باغ ایمان گر شکفت گفت تشنه بوده ام من روزها شب نخفتستم ز عشق و سوزها گفت از این ره کو رهاوردی بیار در خور فهم و عقول این دیار گفت خلقان چون ببینند آسمان من ببینم عرش را با عرشیان هشت جنت، هفت دوزخ پیش من هست پیدا همچو بت پیش شمن جمله را چون روز رستاخیز من فاش می بینم عیان از مرد و زن هین بگویم یا فرو
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:48
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد      هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم      یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است      دردا که این معما شرح و بیان ندارد سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن      ای ساربان فروکش
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:47
طُفیلِ هستیِ عشق‌اند آدمی و پری
طُفیلِ هستیِ عشق‌اند آدمی و پری       ارادتی بنما! تا سعادتی ببری بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش       که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری مِی صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند؟!       به عذر نیم‌شبی کوش و ناله‌ی سحری تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین‌کار؟       که در برابر چشم
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:46
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
سلام غم هم درش یک شادی ای هست! تا حالا بهش توجه کردید؟ البته شادی که نمی شود گفت ، ولی یک حال خوش دارد. غم هم یک نعمتی است که اگر نبود ، کسی مزه ی خوشی را نمی فهمید...عارفی را دیدند که خیلی مریض بود گفتند چرا نمی روی پیش حکیم خودت را مداوا کنی؟ گفت  "دارم سلامتی را می چشم"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند       واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود ا
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:46
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت       گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم       یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس       گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا       سرها بریده
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 16:45
غم مخور
پر از امیده (هر وقت پروژه هام گیر میکنه این بیادم میاد ):یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور      کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن      وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن      چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 0:4
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
آنان که خاک را به نظر کیمیاکنند       آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی       باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد       هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست       آن به که کار خود به عنایت ر
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 0:4
گفت پیغامبر که نفحتهای حق
 سلامپیامبر اکرم(ص) فرمود: «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها  ;همانا برای پروردگار شما در دوران زندگی شما لحظه‏های بسیار سودمند و مغتنم روی‏می‏آورد، خودتان را در معرض آن لحظه‏های سودمند قرار دهید و استفاده شایان‏ببرید».در حدیث دیگر که حدیث قدسی است، خداوند به حضرت داود(ع) چنین وحی کرد: «ان لله فی ایام دهرکم نفحات الا فترصدوا لها ; همانا برای خداوند در دوران‏زندگ
(0) نظر
دسته ها : شعر
شنبه 8 1 1394 0:3
شهریار - مناجات
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را // که به ماسوا فکندی همه سایههما رادل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین // به علی شناختم من به خدا قسم خدا رابه خدا کهدر دو عالم اثر از فنا نماند // چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا رامگر ایسحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ // به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا رابرو ایگدای مسکین در خانه علی زن  &
(0) نظر
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:57
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز       دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز فدای پیرهن چاک ماه رویان باد       هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد       که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی       بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
(0) نظر
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:53
صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم         به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیمدر میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود         گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن         بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخ
(0) نظر
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:53
خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
 دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد       ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو       که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیرد بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین       که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند  
(0) نظر
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:52
دوش که غم پرده ما می‌درید
 دوش که غم پرده ما می‌درید خار غم اندر دل ما می‌خلیددر بَرِ استاد خرد پیشه‌ام طرح نمودم غم و اندیشه‌امکاو به کف آیینه تدبیر داشت بخت جوان و خرد پیر داشتپیر خرد پیشه و نورانی‌ام برد ز دل زنگ پریشانی‌امگفت که «در زندگی ‌آزاد باش! هان! گذران است جهان شاد باش!رو به خودت نسبت هستی مده! دل به چنین مستی و پستی مده!زانچه نداری ز چه افسرده‌ای وز غم و اندوه دل آزرده‌ای؟!گر
(0) نظر
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:52
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عکس روی تو چو در آینه جام افتادعارف از خنده می در طمع خام افتادحسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرداین همه نقش در آیینه اوهام افتاداین همه عکس می و نقش نگارین که نمودیک فروغ رخ ساقیست که در جام افتادغیرت عشق زبان همه خاصان ببریدکز کجا سر غمش در دهن عام افتادمن ز مسجد به خرابات نه خود افتادماینم از عهد ازل حاصل فرجام افتادچه کند کز پی دوران نرود چون پرگارهر ک
(0) نظر
دسته ها : شعر
جمعه 7 1 1394 23:51
X